امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Uneven

ʌnˈiːvn ʌnˈiːvn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more uneven
  • صفت عالی:

    most uneven

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective C2
ناهموار، ناصاف، کج‌وکوله

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- uneven teeth
- دندان‌های ناصاف
- uneven handwriting
- دستخط کج‌وکوله
adjective
ناجور، ناهماهنگ
- Her singing was uneven, fluctuating between beautiful notes and harsh tones.
- آواز او ناهماهنگ بود و بین نت‌های زیبا و لحن‌های تند در نوسان بود.
- The painting had an uneven texture, adding to its unique charm.
- این نقاشی ساختاری ناهماهنگ داشت و بر جذابیت منحصربه‌فرد آن می‌افزود.
adjective
نابرابر، نامتوازن، متفاوت
- even and uneven numbers
- اعداد جفت و اعداد نابرابر
- two pipes of uneven length
- دو لوله با طول متفاوت
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد uneven

  1. adjective not smooth or balanced
    Synonyms: asperous, asymmetrical, broken, bumpy, changeable, craggy, differing, discrepant, disparate, disproportionate, fitful, fluctuating, harsh, ill-matched, intermittent, irregular, jagged, jerky, leftover, lopsided, nonsymmetrical, notched, not flat, not level, not parallel, odd, off-balance, one-sided, overbalanced, patchy, remaining, rough, rugged, scabrous, scraggy, serrate, spasmodic, spotty, unbalanced, unequal, unfair, unlevel, unsmooth, unsteady, unsymmetrical, variable
    Antonyms: balanced, continuous, even, level, smooth

ارجاع به لغت uneven

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «uneven» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/uneven

لغات نزدیک uneven

پیشنهاد بهبود معانی