امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Unwind

ʌnˈwaɪnd ʌnˈwaɪnd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    unwound
  • شکل سوم:

    unwound
  • سوم‌شخص مفرد:

    unwinds
  • وجه وصفی حال:

    unwinding

توضیحات

همچنین در معنای دوم می‌توان از wind down به‌جای unwind استفاده کرد.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive verb - transitive C2
باز کردن، باز شدن (گلوله‌ی نخ و غیره)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- She carefully unwound the bandage from her injured finger.
- او با احتیاط بانداژ را از انگشت آسیب‌دیده‌اش باز کرد.
- The technician unwound the wires to troubleshoot the device.
- کارشناس فنی سیم‌ها را باز کرد تا دستگاه را عیب‌یابی کند.
verb - intransitive verb - transitive C1
خستگی درکردن، تمدد اعصاب کردن، آرام شدن، آرام گرفتن، استراحت کردن، آسودن
- After the long meeting, I needed time to unwind.
- بعداز آن جلسه‌ی طولانی نیاز داشتم که تمدد اعصاب کنم.
- The beach is the perfect place to unwind and forget about all of life's stresses.
- ساحل مکان مناسبی برای آرام شدن و فراموش کردن تمام استرس‌های زندگی است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد unwind

  1. verb undo, untangle
    Synonyms: disentangle, free, loose, loosen, ravel, separate, slacken, unbend, uncoil, unfurl, unravel, unreel, unroll, untwine, untwist, unwrap
    Antonyms: tangle, twist, wind
  2. verb relax
    Synonyms: calm down, ease off, loosen up, quiet down, quieten, recline, rest, sit back, slow down, take a break, take it easy, wind down
    Antonyms: agitate, prepare, ready

ارجاع به لغت unwind

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «unwind» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/unwind

لغات نزدیک unwind

پیشنهاد بهبود معانی