امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Uptight

    ˈʌptaɪt / / ʌpˈtaɪt ˈʌptaɪt / / ʌpˈtaɪt
    آخرین به‌روزرسانی:

    معنی‌ها و نمونه‌جمله

    adjective
    (عامیانه) عصبی، نگران، گرفته، ناراحت، درهم

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در ایکس
    - I used to get uptight before final exams.
    - قبل از امتحانات نهایی همیشه دچار نگرانی می‌شدم.
    adjective
    (عامیانه) قدیمی مسلک، کهنه‌پرست، امل، سختگیر (به‌ویژه در امور سنتی و رسوم) (up-tight هم می‌نویسند)
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد uptight

    1. adjective nervous
      Synonyms: anxious, apprehensive, cautious, concerned, conventional, edgy, nervy, old-fashioned, on edge, on the defensive, restive, strict, tense, troubled, uneasy, withdrawn, worried
      Antonyms: calm, collected, cool

    ارجاع به لغت uptight

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «uptight» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/uptight

    لغات نزدیک uptight

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    جعبه خزانه جفت و جور کردن واقعیت جلسه ارتباط با مردگان جلسه محاوره جلسه گفت و شنود جلوس کردن جلوه خود نمایانه جمنده جنباندن ناگهانی جنبش مدرسی جنبه سود جویی دادن به جنتیانا جنجال آمیزی جنوبگانی جنگار جنگپرواز جهانگیرانه جهشمند جهش دادن جهندگی داشتن جواب دادنی جواب قبول جواهر کم بها جودوسری جور شده با خیاطی جوراجور کردن جوزغه جوهر پس دادن جوهرعصیرمعده جوهرکرم جکش خور جگردیس جیک جیک مانند