امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Verb

    vɜːrb vɜːb
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • گذشته‌ی ساده:

      verbed

    • شکل سوم:

      verbed

    • سوم‌شخص مفرد:

      verbs

    • وجه وصفی حال:

      verbing

    • شکل جمع:

      verbs

    معنی و نمونه‌جمله

    noun countable A2
    کلمه، لغت، مربوط به صدا، (دستورزبان) فعل

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار اندروید فست دیکشنری
    - transitive verb
    - فعل متعدی
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد verb

    1. noun
      Synonyms: infinitive, deponent, gerund, participle, verbification
    2. adjective
      Synonyms: auxiliary, denominative, indicative, intransitive, irregular, modal, periphrastic, phrasal, prepositional, subjunctive, substantive, suppletive, transitive

    ارجاع به لغت verb

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «verb» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/verb

    لغات نزدیک verb

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    خاد خارج ازوصف خانه جنبا خانه شطرنج خاورسوی خاکروبه گردآوری کردن خاکسترگر خاکشیر مرتع ختام ختم گزاردن خدمت دوسره خراب نکردنی خرابی تدریجی خراشاندن با آلت زبر خراشاندن پوست خراشنده کردن خراشگذاری خراشیدگی بر پوست درخت خرامشگاه خرخنده کردن خرده زارع خز سمور آبی خزانگر خزدست خزه مردابی خسباندن خسپاندن تخم خسپانگر خشک افتادن خشک انداختن خصوصی کردن خط ترازنما درنمودار خط دو راهی خطاگونه خطگذار