امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Vicinity

vəˈsɪnəti vəˈsɪnəti
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    vicinities

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun C2
نزدیکی، مجاورت، همسایگی، حومه، بستگی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- two schools in close vicinity
- دو مدرسه‌ی بسیار نزدیک هم
- Our school is in the vicinity of a hospital.
- مدرسه‌ی ما در مجاورت یک بیمارستان قرار دارد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد vicinity

  1. noun local area
    Synonyms: around, ballpark, district, environment, environs, hood, locality, nearness, neck of the woods, neighborhood, precinct, pretty near, propinquity, proximity, purlieus, range, region, surroundings, territory, turf, vicinage
    Antonyms: faraway

Collocations

ارجاع به لغت vicinity

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «vicinity» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/vicinity

لغات نزدیک vicinity

پیشنهاد بهبود معانی