امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Visible

ˈvɪzəbl ˈvɪzəbl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more visible
  • صفت عالی:

    most visible

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective B2
پیدا، پدیدار، مرئی، نمایان، قابل رؤیت، دیده‌شدنی، دیدپذیر، دیدنی، چشمگیر، آشکار، آفتابی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- a visible object
- شی قابل‌ رؤیت
- The peak of Damavand is visible from Tehran.
- از تهران می‌توان قله‌ی دماوند را دید.
- The ship was barely visible on the horizon.
- به‌سختی می‌شد کشتی را در افق دید.
- the visible universe
- جهان مرئی
- The Bakhtiaries' native costumes made them highly visible in Tehran.
- جامه‌های بومی (یا محلی) بختیاری‌ها آن‌ها را در تهران انگشت‌نما می‌کرد.
- He used to become visible only when there was nothing important to do.
- فقط هنگامی که کار مهمی برای انجام دادن وجود نداشت آفتابی می‌شد.
- He has no visible means of support.
- وسیله‌ی امرار معاش آشکاری ندارد.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
noun
مشهود
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد visible

  1. adjective apparent, seeable
    Synonyms: arresting, big as life, bold, clear, conspicuous, detectable, discernible, discoverable, distinguishable, evident, inescapable, in sight, in view, macroscopic, manifest, marked, not hidden, noticeable, observable, obtrusive, obvious, ocular, open, out in the open, outstanding, palpable, patent, perceivable, perceptible, plain, pointed, pronounced, revealed, salient, seen, signal, striking, to be seen, unconcealed, under one’s nose, unhidden, unmistakable, viewable, visual
    Antonyms: concealed, hidden, invisible, obscured, unseeable

لغات هم‌خانواده visible

ارجاع به لغت visible

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «visible» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/visible

لغات نزدیک visible

پیشنهاد بهبود معانی