امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Visual

ˈvɪʒuəl ˈvɪʒuəl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more visual
  • صفت عالی:

    most visual

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective B2
دیداری، بصری، دیدنی، وابسته به دید، دیدی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- visual knowledge
- دانش بصری
- the visual nerve
- عصب بینایی
- His poetry is stirringly visual.
- شعر او به‌طور هیجان‌انگیزی تجسمی است.
- visual navigation
- ناوبری چشمی (بدون استفاده از رادار و غیره)
noun plural
(فیلم و تلویزیون) عوامل بصری (در برابر عوامل صوتی و غیره)
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد visual

  1. adjective able to be seen with eyes
    Synonyms: beheld, discernible, imaged, observable, observed, ocular, optic, optical, perceptible, seeable, seen, viewable, viewed, visible, visional

لغات هم‌خانواده visual

ارجاع به لغت visual

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «visual» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/visual

لغات نزدیک visual

پیشنهاد بهبود معانی