امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Voluptuous

    vəˈlʌptʃuəs vəˈlʌptʃuəs
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • صفت تفضیلی:

      more voluptuous

    • صفت عالی:

      most voluptuous

    معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

    adjective formal
    جذاب، تحریک‌کننده، شهوت‌انگیز، شهوانی

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
    - The actress had a voluptuous figure that captivated the audience.
    - این بازیگر زن اندام جذابی داشت که مخاطب را شیفته‌ی خود می‌کرد.
    - She wore a voluptuous red dress that accentuated her hourglass figure.
    - او پبراهن قرمز شهوت‌انگیزی پوشیده بود که هیکل ساعت‌شنی‌اش را برجسته می‌کرد.
    adjective
    لذت‌بخش، دلپذیر، مطبوع، خوشایند
    - The scent of the perfume was rich and voluptuous.
    - رایحه‌ی عطر قوی و لذت‌بخش بود.
    - She had a voluptuous voice that was perfect for singing.
    - او صدایی خوشایند داشت که برای آواز خواندن عالی بود.
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد voluptuous

    1. adjective given to sensual pleasure; pleasurable to the senses
      Synonyms: appealing, attractive, delightful, desirable, enticing, erotic, fleshly, hedonist, hedonistic, indulgent, lubricious, luxurious, pleasing, salacious, self-indulgent, sensuous, sexy, sybaritic, wanton
      Antonyms: flat, underdeveloped

    ارجاع به لغت voluptuous

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «voluptuous» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/voluptuous

    لغات نزدیک voluptuous

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    خاد خارج ازوصف خانه جنبا خانه شطرنج خاورسوی خاکروبه گردآوری کردن خاکسترگر خاکشیر مرتع ختام ختم گزاردن خدمت دوسره خراب نکردنی خرابی تدریجی خراشاندن با آلت زبر خراشاندن پوست خراشنده کردن خراشگذاری خراشیدگی بر پوست درخت خرامشگاه خرخنده کردن خرده زارع خز سمور آبی خزانگر خزدست خزه مردابی خسباندن خسپاندن تخم خسپانگر خشک افتادن خشک انداختن خصوصی کردن خط ترازنما درنمودار خط دو راهی خطاگونه خطگذار