امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Wander

ˈwɑːndər ˈwɒndə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    wandered
  • شکل سوم:

    wandered
  • سوم‌شخص مفرد:

    wanders
  • وجه وصفی حال:

    wandering

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive verb - intransitive B2
پرسه زدن، پلکیدن، راه رفتن، ول گشتن، بی‌هدف راه رفتن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- to wander about the city
- در شهر پرسه زدن
- She went for a little wander round the park.
- رفت تا کمی اطراف پارک راه برود.
- The people were wandering in the park.
- مردم در پارک راه می‌رفتند.
verb - transitive
(از راه یا محدوده) منحرف شدن، خارج شدن
- to wander from a trail
- از کوره راه خارج شدن
verb - transitive
گمراه شدن، دچار لغزش شدن، در اشتباه بودن، خبط کردن، از راه به در شدن، منحرف شدن
- to wander off into sin and eternal damnation
- به ورطه‌ی گناه و لعنت ابدی کشیده شدن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد wander

  1. verb move about aimlessly
    Synonyms: aberrate, amble, circumambulate, circumlocute, circumnutate, cruise, deviate, divagate, diverge, drift, float, follow one’s nose, gad, gallivant, globe-trot, hike, hopscotch, jaunt, maunder, meander, peregrinate, ramble, range, roam, roll, rove, saunter, straggle, stray, stroll, take to the road, trail, traipse, tramp, trek, vagabond, walk the tracks
    Antonyms: stay
  2. verb digress; get lost
    Synonyms: babble, depart, deviate, divagate, diverge, err, get off the track, get sidetracked, go astray, go off on a tangent, lose one’s way, lose train of thought, ramble, rave, shift, stray, swerve, talk nonsense, veer
    Antonyms: go direct, stay

ارجاع به لغت wander

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «wander» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/wander

لغات نزدیک wander

پیشنهاد بهبود معانی