امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Waste

    weɪst weɪst
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • گذشته‌ی ساده:

      wasted

    • شکل سوم:

      wasted

    • سوم‌شخص مفرد:

      wastes

    • وجه وصفی حال:

      wasting

    • شکل جمع:

      wastes

    معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

    verb - transitive verb - intransitive B1
    هدر دادن، حرام کردن، بیهوده تلف کردن، بی‌نیرو و قوت کردن، از بین بردن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در اینستاگرام
    - to waste time
    - وقت تلف کردن
    - He wasted all of his money.
    - همه‌ی پولش را حرام کرد.
    - We should not allow our national riches to be wasted so rapidly.
    - نباید اجازه بدهیم که ثروت‌های ملی ما به این سرعت بر باد داده شوند.
    - waste not, want not
    - اسراف نکن تا مفلس نشوی
    - To protect the dam, we allow some of the water to waste.
    - برای حفظ سد، می‌گذاریم که مقداری از آب هرز برود.
    - Some of the heat wasted in this process is recovered later.
    - مقداری از حرارت از دست‌رفته در این فرآیند بعد دوباره جبران می‌شود.
    - to waste an opportunity
    - فرصت را از دست دادن
    - The bridge, wasted by time and neglect, finally collapsed.
    - آن پل که گذشت زمان و بی‌توجهی آن را مخروبه کرده بود، بالأخره فرو ریخت.
    - Countries at war should be stopped from destroying and wasting one another.
    - به کشورهایی که با هم در جنگ هستند نباید اجازه داد یکدیگر را خراب و نابود بکنند.
    - The poet was wasted by old age and years of imprisonment.
    - پیری و سالها زندانی بودن شاعر را نزار کرده بود.
    - The native population had been wasted by epidemics and famine.
    - بیماری‌های همه‌گیر و قحطی جمعیت بومیان را تحلیل برده بود.
    - The cancer patient wasted away and died.
    - بیمار سرطانی نحیف شد و مرد.
    نمونه‌جمله‌های بیشتر
    noun uncountable
    اتلاف، هدر
    - waste of time
    - اتلاف وقت
    - We must end this economic waste.
    - باید به این اسراف‌کاری اقتصادی خاتمه بدهیم.
    - the waste of youthful energy
    - هدر دادن انرژی جوانی
    noun plural uncountable
    زائده، باطله
    - human wastes
    - مدفوع انسان
    noun plural
    اراضی، بیابان
    - We got lost in the wastes of Mongolia.
    - در بیابانهای مغولستان گم شدیم.
    adjective
    زائد، باطل
    - waste materials
    - مواد زائد
    - waste water
    - فاضلاب، هرزآب
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد waste

    1. noun spending, use without thought
      Synonyms: decay, desolation, destruction, devastation, dilapidation, dissipation, disuse, exhaustion, expenditure, extravagance, fritter, havoc, improvidence, lavishness, loss, lost opportunity, misapplication, misuse, overdoing, prodigality, ravage, ruin, squander, squandering, unthriftiness, wastage, wastefulness
      Antonyms: hoarding, saving
    2. noun land that is uncultivated
      Synonyms: badlands, barren, bog, brush, brushland, bush, desert, dust bowl, fen, jungle, marsh, marshland, moor, quagmire, solitude, swamp, tundra, void, wasteland, wild, wilderness, wilds
      Antonyms: development
    3. noun garbage, refuse
      Synonyms: debris, dreck, dregs, dross, excess, hogwash, junk, leavings, leftovers, litter, offal, offscourings, rubbish, rubble, ruins, rummage, scrap, slop, sweepings, swill, trash
      Antonyms: possessions
    4. verb spend or use without thought; dwindle
      Synonyms: atrophy, be of no avail, blow, burn up, consume, corrode, crumble, debilitate, decay, decline, decrease, deplete, disable, disappear, dissipate, divert, drain, droop, eat away, ebb, emaciate, empty, enfeeble, exhaust, fade, fritter away, frivol away, gamble away, gnaw, go to waste, lavish, lose, misapply, misemploy, misuse, perish, pour down the drain, run dry, run through, sap, sink, splurge, squander, thin, throw away, trifle away, undermine, wane, wear, wear out, wilt, wither
      Antonyms: hoard, save
    5. verb ruin, destroy
      Synonyms: depredate, desecrate, desolate, despoil, devastate, devour, lay waste, pillage, rape, ravage, raze, reduce, sack, spoil, spoliate, wreak havoc
      Antonyms: build, create, preserve

    Phrasal verbs

    • waste away

      1- تحلیل رفتن، نحیف شدن، نزار شدن، رنجور شدن 2- از بین رفتن، پوسیدن

    Collocations

    • go to waste

      هدر رفتن، نفله شدن، حرام شدن، بر باد رفتن

    • lay waste

      ویران کردن، با خاک یکی کردن

      ویران کردن، خراب کردن

    لغات هم‌خانواده waste

    ارجاع به لغت waste

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «waste» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/waste

    لغات نزدیک waste

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    حاشاپذیر حرف ربط همپایه حرق حرکت کردن با زحمت حرکت کردن باخشونت حساب شدنی حشیشه البرق حفظ کردن از حرارت حق الامتیاز نفت حق به جانب کردن حقیرشماری حلقاویز کردن حلقه پیستون حمام کردن حمله متقابل حوزه فرعی حکم اتهام حکم تملک موقت حکم کردن از پیش حکمت ارسطو حیران کردن حیفا حیوان ابرش حیوانی کردن حلقه زینتی حس باصره حرکت کردن با تکان های تند و ناگهانی