امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Wavy

ˈweɪvi ˈweɪvi
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    wavier
  • صفت عالی:

    waviest

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
پرچین و شکن، پرموج، پرتلاطم، جنبش به عقب و جلو

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- a wavy lake
- دریاچه‌ی پرموج
- a wavy terrain
- زمین ناهموار
- a wavy flame
- شعله‌ی لرزان
- the wavy surface of the wall
- رویه‌ی موج‌دار دیوار
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد wavy

  1. adjective Sinuous
    Synonyms: bumpy, undulating, curved, crinkly, coiled, curly, flexuous, plangent, crinkled, rolling, sinuate, sinuous, snaky, squiggly, undulant, undulate, undulated, undulatory, unstable, vermiculate, rippled, waving, winding, wavelike
  2. adjective Unsteady
    Synonyms: wavering, fluctuating, vibrating
  3. noun
    Synonyms: billow, breaker, comber, roller, tsunami, undertow
  4. verb
    Synonyms: brandish, flourish, gesticulate, heave, oscillate, surge, swell, undulate, wave

ارجاع به لغت wavy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «wavy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/wavy

لغات نزدیک wavy

پیشنهاد بهبود معانی