امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Waxing

ˈwæksɪŋ ˈwæksɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    waxed
  • شکل سوم:

    waxed
  • سوم‌شخص مفرد:

    waxes

معنی

verb - intransitive
موم مالی، صفحه ضبط صوت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد waxing

  1. verb Go up or advance
    Synonyms: growing, rising, turning, shining, oiling, increasing, smoothing, getting, climbing, polishing, coming, greasing, mounting, becoming, developing
    Antonyms: waning
  2. verb Increase in phase
    Synonyms: swelling, growing, upsurging, soaring, rising, multiplying, mounting, magnifying, increasing, extending, expanding, escalating, enlarging, building, boosting, amplifying, aggrandizing
    Antonyms: shrinking, waning
  3. noun A gradual increase in magnitude or extent
    Antonyms: waning
  4. adjective (of the moon) pertaining to the period during which the visible surface of the moon increases
    Antonyms: waning

ارجاع به لغت waxing

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «waxing» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/waxing

لغات نزدیک waxing

پیشنهاد بهبود معانی