امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Weave

wiːv wiːv
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    wove
  • شکل سوم:

    woven
  • سوم‌شخص مفرد:

    weaves
  • شکل جمع:

    weaves

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive verb - intransitive C1
بافتن، درست کردن، ساختن، بافت، بافندگی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- to weave cloth out of wool
- از پشم پارچه بافتن
- to weave baskets
- سبد بافتن
- to weave fact and fiction together
- واقعیت و تخیل را درآمیختن
- He wove his ideas into a fine story.
- اندیشه‌های خود را به‌صورت داستان درآورد.
- to weave flowers into one's hair
- لابه‌لای گیسوی خود گل قرار دادن
- A spider weaves its web.
- عنکبوت تار خود را می‌تند.
- Cyclists were weaving through cars and trucks.
- موتورسیکلت سواران از لابه‌لای اتومبیل‌ها و کامیون‌ها رد می‌شدند.
- fine weave
- ریز بافت
- a cloth of English weave
- پارچه‌ی بافت انگلیس
- to weave a garland out of roses
- از گل سرخ حلقه‌ی گل درست کردن
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد weave

  1. verb blend, unite; contrive
    Synonyms: braid, build, careen, complect, complicate, compose, construct, create, criss-cross, crochet, cue, entwine, fabricate, fold, fuse, incorporate, interfold, interlace, interlink, intermingle, intertwine, introduce, knit, knot, loop, lurch, make, make up, manufacture, mat, merge, mesh, move in and out, net, piece together, plait, ply, put together, reticulate, sew, snake, spin, splice, twine, twist, twist and turn, whip through, wind, wreathe, writhe, zigzag
    Antonyms: divide, separate

Phrasal verbs

Idioms

  • get weaving on something

    (انگلیس - عامیانه) به‌شدت دست به‌کار شدن، به عملی پرداختن

ارجاع به لغت weave

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «weave» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/weave

لغات نزدیک weave

پیشنهاد بهبود معانی