امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Weird

wɪrd wɪəd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    weirder
  • صفت عالی:

    weirdest

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective B2
عجیب‌، غریب، غیرمعمول، غیرطبیعی، غیرعادی، عجیب‌غریب

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- I had a weird dream last night.
- دیشب خواب عجیبی دیدم.
- The weather today is really weird for this time of year.
- آب‌وهوای امروز برای این وقت از سال بسیار غیرعادی است.
- He was wearing a weird hat that caught everyone's attention
- او کلاه عجیب‌غریبی بر سر داشت که توجه همه را به خود جلب کرده بود.
- He has a weird sense of humor that not everyone appreciates.
- او حس شوخ‌طبعی غیرمعمولی دارد که هرکسی آن را درک نمی‌کند.
- I experienced a weird sensation when I entered the old house.
- وقتی وارد خانه‌ی قدیمی شدم حس عجیبی را تجربه کردم.
adjective
جادویی، پررمزوراز، اسرارآمیز، رمزآلود، سحرآمیز
- They stumbled upon a weird, enchanted forest.
- آن‌ها به‌طور تصادفی با جنگلی پررمزوراز و مسحور‌شده روبرو شدند.
- His weird powers allowed him to communicate with animals.
- قدرت‌های جادویی او به او این امکان را می‌دادند که با حیوانات ارتباط برقرار کند.
noun
سرنوشت، تقدیر، بخت، اقبال، طالع
- In the end, it was the weird that shaped their lives.
- در نهایت، این سرنوشت بود که زندگی آن‌ها را شکل می‌داد.
- She believed in the weird that guided her choices in life.
- او به تقدیری اعتقاد داشت که انتخاب‌های او را در زندگی هدایت می‌کرد.
noun
فال‌بین، فال‌گیر، طالع‌بین
- She consulted the weird, hoping to uncover her destiny.
- او به طالع‌بین مراجعه کرد، به این امید که پرده از سرنوشتش بردارد.
- Everyone gathered around the weird to hear her mysterious predictions.
- همه دور فال‌گیر جمع شده بودند تا پیش‌بینی‌های اسرارآمیزش را بشنوند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد weird

  1. adjective very strange and unusual, unexpected, or not natural
    Synonyms: awe-inspiring, awful, creepy, curious, dreadful, eccentric, eerie, far-out, fearful, flaky, freaky, funky, ghastly, ghostly, grotesque, haunting, horrific, inscrutable, kinky, kooky, magical, mysterious, occult, oddball, ominous, outlandish, peculiar, preternatural, queer, secret, singular, spooky, strange, supernal, supernatural, uncanny, uncouth, unearthly, unnatural
    Antonyms: normal, regular, usual

ارجاع به لغت weird

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «weird» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/weird

لغات نزدیک weird

پیشنهاد بهبود معانی