معنی whelp به فارسی

جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.

welp welp

معنی و نمونه‌جمله

noun adverb

توله، توله سگ، بچه هرنوع حیوان گوشتخوار، توله زاییدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

- That gypsy woman and her whelps used to steal fruit from our garden.

- آن زن کولی و توله‌هایش میوه‌های باغ ما را می‌دزدیدند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد whelp

noun Young of any of various canines such as a dog or wolf

Synonyms: pup, puppy, youngster, young animal, child, cub, dog, wolf
verb Birth

Synonyms: pup

ارجاع به لغت whelp

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

معنی لغت «whelp» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/whelp

لغات نزدیک whelp

پیشنهاد بهبود معانی

اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

حاشاپذیر حرف ربط همپایه حرق حرکت کردن با زحمت حرکت کردن باخشونت حساب شدنی حشیشه البرق حفظ کردن از حرارت حق الامتیاز نفت حق به جانب کردن حقیرشماری حلقاویز کردن حلقه پیستون حمام کردن حمله متقابل حوزه فرعی حکم اتهام حکم تملک موقت حکم کردن از پیش حکمت ارسطو حیران کردن حیفا حیوان ابرش حیوانی کردن حلقه زینتی حس باصره حرکت کردن با تکان های تند و ناگهانی