امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Whittle

ˈwɪtl ˈwɪtl
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive adverb
چاقو، ساطور، تراشیدن، بریدن، پیوسته کم کردن، با چاقو تیز کردن و تراشیدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- to whittle a branch into a tent-peg
- شاخه‌ی درخت را تراشیدن و تبدیل به میخ خیمه کردن
- to whittle down expenses
- هزینه‌ها را کم‌کم کاهش دادن
- Inflation has whittled away our savings.
- تورم اندوخته‌های ما را کم کرده است.
- The number of workers was whittled down in order to reduce costs.
- به‌منظور کم‌کردن هزینه‌ها از تعداد کارگران کاسته شد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد whittle

  1. verb cut away at; reduce
    Synonyms: carve, chip, consume, decrease, diminish, eat away, erode, fashion, form, hew, lessen, model, mold, pare, sculpt, shape, shave, trim, undermine, wear away
    Antonyms: build, increase

ارجاع به لغت whittle

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «whittle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/whittle

لغات نزدیک whittle

پیشنهاد بهبود معانی