امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Wife

waɪf waɪf
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    wives

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A1
زن، همسر، خانم

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- Masood's wife is German.
- همسر مسعود آلمانی است.
- my brother's wife
- خانم برادرم
- midwife
- ماما
- He introduced his wife to all of his colleagues.
- او همسرش را به همه‌ی همکارانش معرفی کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد wife

  1. noun married woman
    Synonyms: bride, companion, consort, helpmate, mate, monogamist, other half, partner, roommate, spouse
    Antonyms: husband

Idioms

  • take to wife

    زن گرفتن، ازدواج کردن، به زنی گرفتن

ارجاع به لغت wife

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «wife» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/wife

لغات نزدیک wife

پیشنهاد بهبود معانی