امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Wireless

ˈwaɪrləs ˈwaɪələs
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

noun adverb
بی‌سیم، بدون سیم

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد wireless

  1. noun A communication system based on broadcasting electromagnetic waves
    Synonyms: radio, radiocommunication
  2. noun An electronic receiver that detects and demodulates and amplifies transmitted signals
    Synonyms: radio-receiver, receiving set, radio set, radio, tuner
  3. adjective Having no wires
    Synonyms: radio, radioed, on-the-air, broadcast, beamed, shore-to-ship, ship-to-shore, short-wave, transatlantic, transpacific
    Antonyms: wired

لغات هم‌خانواده wireless

ارجاع به لغت wireless

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «wireless» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/wireless

پیشنهاد بهبود معانی