امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Wolverine

    ˌwʊlvəˈriːn ˌwʊlvəˈriːn
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • شکل جمع:

      wolverines

    توضیحات

    همچنین می‌توان از carcajou به‌ جای wolverine استفاده کرد.

    معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

    noun countable
    جانورشناسی دَله، راسوی بزرگ، ولورین
    لیست لغات مرتبط با جانورشناسی در انگلیسی

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در اینستاگرام
    - The hiker spotted fresh tracks of a wolverine near the campsite.
    - کوه‌نورد ردپاهای تازه‌ی یک ولورین را در نزدیکی کمپ مشاهده کرد.
    - The wolverine is a tenacious mammal found in the wilderness.
    - ولورین یک پستاندار نیرومند است که در بیابان یافت می‌شود.
    noun
    (با حرف بزرگ) اهل میشیگان
    - The football team's victory was celebrated by Wolverine fans all across Michigan.
    - پیروزی تیم فوتبال توسط طرفداران اهل میشیگان در سراسر میشیگان جشن گرفته شد.
    - I am considered a wolverine by my friends.
    - دوستانم من را اهل میشیگان می‌دانند.
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد wolverine

    1. noun Stocky shaggy-coated North American carnivorous mammal
      Synonyms: carcajou, glutton, skunk bear, Gulo luscus, gulo-gulo
    2. noun A native or resident of Michigan
      Synonyms: michigander

    Collocations

    ارجاع به لغت wolverine

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «wolverine» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/wolverine

    لغات نزدیک wolverine

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    جعبه خزانه جفت و جور کردن واقعیت جلسه ارتباط با مردگان جلسه محاوره جلسه گفت و شنود جلوس کردن جلوه خود نمایانه جمنده جنباندن ناگهانی جنبش مدرسی جنبه سود جویی دادن به جنتیانا جنجال آمیزی جنوبگانی جنگار جنگپرواز جهانگیرانه جهشمند جهش دادن جهندگی داشتن جواب دادنی جواب قبول جواهر کم بها جودوسری جور شده با خیاطی جوراجور کردن جوزغه جوهر پس دادن جوهرعصیرمعده جوهرکرم جکش خور جگردیس جیک جیک مانند