امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Yeast

jiːst jiːst
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

noun verb - intransitive
مخمر، (مجازاً) خمیرمایه، خمیرترش، تخمیرشدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- yeast for leavening dough
- مایه برای ور آوردن خمیر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد yeast

  1. noun A mass of bubbles in or on the surface of a liquid
    Synonyms: foam, froth, head, lather, spume, suds
  2. noun An agent that stimulates or precipitates a reaction, development, or change
    Synonyms: catalyst, ferment, barm, leaven, fungus, zyme, agent, amylase, pepsin, foam, diastase, froth, leavening, harm
  3. verb To form or cause to form foam
    Synonyms: bubble, cream, effervesce, fizz, foam, froth, lather, spume, suds

ارجاع به لغت yeast

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «yeast» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/yeast

لغات نزدیک yeast

پیشنهاد بهبود معانی