امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Yummy

ˈjʌmi ˈjʌmi
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    yummies
  • صفت تفضیلی:

    yummier
  • صفت عالی:

    yummiest

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective informal
خوش‌مزه، لذیذ، خوش‌طعم، گوارا

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- She made a yummy Shirazi salad for dessert.
- او برای دسر، سالاد شیرازی لذیذی درست کرد.
- She prepared a yummy breakfast of pancakes and fresh fruit.
- او با پنکیک و میوه‌ی تازه صبحانه‌ی خوش‌مزه‌ای آماده کرد.
- His homemade cookies are always yummy.
- کلوچه‌های خانگی او همیشه خوش‌طعم هستند.
noun countable informal
تنقلات، قاقالیلی
- He packed some yummies for the picnic.
- او برای پیک‌نیک مقداری تنقلات را بسته‌بندی کرد.
- His lunchbox was filled with delicious yummies and snacks.
- جعبه‌ی خوراکی او پر از تنقلات و میان‌وعده‌های خوش‌مزه بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد yummy

  1. adjective delicious
    Synonyms:
    ambrosial appetizing choice delectable delightful divine enticing fit for a king good heavenly juicy luscious mouthwatering nectarous out of this world palatable piquant pleasant rich sapid savory scrumptious spicy succulent super sweet tasteful tasty tempting toothsome

ارجاع به لغت yummy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «yummy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۲ بهمن ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/yummy

لغات نزدیک yummy

پیشنهاد بهبود معانی