امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Zigzag

ˈzɪɡzæɡ ˈzɪɡzæɡ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    zigzagged
  • شکل سوم:

    zigzagged
  • سوم‌شخص مفرد:

    zigzags
  • وجه وصفی حال:

    zigzagging
  • شکل جمع:

    zigzags
  • صفت تفضیلی:

    more zigzag
  • صفت عالی:

    most zigzag

معنی و نمونه‌جمله

noun verb - transitive verb - intransitive adjective adverb
جناغی، منشاری، شکسته، کج و معوج، دارای پیچ و خم کردن، منکسر کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- a zigzag road
- راه زیگزاگ
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد zigzag

  1. adjective moving side to side
    Synonyms: askew, awry, bent, crinkled, crooked, devious, diagonal, erratic, fluctuating, inclined, indirect, irregular, jagged, meandering, oblique, oscillating, rambling, serrated, sinuous, sloping, snaking, tortuous, transverse, twisted, twisting, undulating, waggling, winding
    Antonyms: straight

ارجاع به لغت zigzag

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «zigzag» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/zigzag

لغات نزدیک zigzag

پیشنهاد بهبود معانی