ترجمه و بهبود متون فارسی و انگلیسی با استفاده از هوش مصنوعی (AI)

احساس به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • حس
  • فونتیک فارسی

    ehsaas
  • اسم
    feeling, sentiment, sense, sensation, premonition, sentience
    • - وارد اتاق که شدم احساس کردم قبلاً آنجا بوده‌ام.

    • - As I entered the room, I had a feeling of deja vu.
    • - احساس موفقیت

    • - a sense of achievement
    • - احساس بیگانگی و یأس در جوانان

    • - a feeling of alienation and despair among the youth
  • عاطفه
  • فونتیک فارسی

    ehsaas
  • اسم
    emotion, sentiment, sentimentality
    • - ناگهان خشمگین شد؛ ولی به‌ سرعت احساسش را کنترل کرد.

    • - Suddenly he became angry but quickly controlled the emotion.
    • - فرمانده به احساسات سربازان نسبت به جنگ گوش فرا می‌داد.

    • - The commander was listening to the soldiers' emotions about the war.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد احساس

ارجاع به لغت احساس

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «احساس» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ تیر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/احساس

لغات نزدیک احساس

پیشنهاد بهبود معانی