امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

افلیج به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

مفلوج

فونتیک فارسی

eflij
صفت
paralyzed, paraplegic, paralytic, cripple, quadriplegic

- تأمین مخارج شوهر افلیج و سه فرزند برای آن زن طاقت‌فرسا بود.

- Supporting a paralyzed husband and three children was hard on her.

- دستان کودک افلیج لخت و نحیف بودند.

- The paralyzed child's hands were limp and lean.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد افلیج

ارجاع به لغت افلیج

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «افلیج» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/افلیج

لغات نزدیک افلیج

پیشنهاد بهبود معانی