امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

بارآوردن به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

پرورش دادن

فونتیک فارسی

baaraavardan
فعل لازم فعل متعدی
to nurture, to upbringing, to uprear, to raise, to rear, to rear up, to bring up, to breed, to faster, to socialize

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

- درمورد بارآوردن بچه عقاید افراطی دارد.

- She has strong views on raising children.

- معلم قصد دارد خلاقیت را در دانش‌آموزان خود بارآورد.

- The teacher aims to nurture creativity in her students.
میوه دادن، ثمر دادن

فونتیک فارسی

baaraavardan
فعل لازم فعل متعدی
to bear fruit, to fructify, to yield fruit

- صبر و پشتکار اغلب می‌تواند منجر به ایده‌هایی شود که در طول زمان به بار می‌آیند.

- Patience and persistence can often lead to ideas that bear fruit over time.

- سخت‌کوشی و فداکاری او بالاخره به بارآمد.

- Her hard work and dedication are finally starting to yield fruit.
پیشنهاد بهبود معانی

ارجاع به لغت بارآوردن

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «بارآوردن» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/بارآوردن

پیشنهاد بهبود معانی