امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

جابه‌جا شدن به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

از جای خود به جای دیگری رفتن، در رفتن (استخوان و ...)

فونتیک فارسی

jaabejaa shodan
فعل لازم
to be relocated, to be transferred, to be dislocated, to be budged

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

- خانواده تصمیم گرفتند برای فرصت‌های شغلی بهتر جابه‌جا شوند.

- The family decided to be relocated for better job opportunities.

- قرار است کارگران کارخانه به مرکزی جدید در شهری دیگر جابه‌جا شوند.

- The factory workers are set to be transferred to a new facility in a different city.
پیشنهاد بهبود معانی

ارجاع به لغت جابه‌جا شدن

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «جابه‌جا شدن» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/جابه‌جا شدن

لغات نزدیک جابه‌جا شدن

پیشنهاد بهبود معانی