امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

سیما به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

چهره، صورت

فونتیک فارسی

simaa
اسم
visage, mien, physiognomy, view, bearing, lineament, complexion, facet, features, image, face, semblance, look, aspect, appearance, phase, countenance, air

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

- تحت تاثیر چهره‌ی آرامش قرار گرفتم.

- I was impressed by her calm mien.

- عرق را از چهره‌اش پاک کرد.

- She wiped the sweat from her face.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد سیما

ارجاع به لغت سیما

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «سیما» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/سیما

پیشنهاد بهبود معانی