امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

فعال به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

کوشا، تلاشگر

فونتیک فارسی

fa'aal
صفت
diligent, energetic, hard-working, alive, assiduous, lively, astir, sedulous, trotter, restless, aggressive, prolific, vivid, doer, buoyant, spry

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

- فعال در کمک به بینوایان

- active in helping the poor

- عضو فعال حزب

- an active member of the party

- او در این طرح نقش فعال داشت.

- He had an active hand in this project.

- او شرکت‌کننده‌ای فعال در بحث بوده است.

- He has been an active participant in the discussion.

- بچه‌ها شرکت‌کنندگان فعال در بازی بودند.

- The children were active participants in the game.

- باید فعال شوم و ورزش را شروع کنم.

- I need to get active and start working out.

- کودک فعال دور پارک چرخید.

- The active child ran around the park.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
درحال کار

فونتیک فارسی

fa'aal
صفت
operative, active, in-action, dynamic, actuated, stirring, operating, proactive

- ساعت‌های فعال مغازه از ۹ صبح تا ۶ بعدازظهر است.

- The operating hours of the store are from 9am to 6pm.

- آتش‌فشان بعداز سال‌ها خفتگی فعال شد.

- The volcano became active after years of dormancy.

- مدار فعال

- active circuit
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد فعال

ارجاع به لغت فعال

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «فعال» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/فعال

پیشنهاد بهبود معانی