مرتب به انگلیسی
آخرین به‌روزرسانی:
معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
منظم
فونتیک فارسی
morattab
صفت
tidy, constant, in order, spick and span, punctual, orderly, regular, well-organized, well-arranged, serial, orderly, trim, systematic, methodical, neat, taxonomic, classified, straight, sequential
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
- کارمند مرتب
- a neat employee
- روی دادن مرتب توفان
- the regular occurrence of storms
- تمیز و مرتب نگه داشتن خانه نبردی بی‌انتها است.
- Keeping the house neat and clean is a never-ending battle.
- اتاقی را مرتب کردن
- to put a room straight
مرتباً
فونتیک فارسی
morattab
قید
عامیانه
constantly, regularly, continuously
- او مرتب سیگار می‌کشید و دود آن را با فشار به طرف من بیرون می‌داد.
- She smoked constantly and exhaled the smoke forcefully in my direction.
- رضا مرتب حرف می‌زد.
- Reza talked continuously.
مترادف و متضاد مرتب
- آراسته، آماده، بسامان، جور، روبراه، مزین ≠ بی‌انضباط، غیرمدون، نابسامان، نامرتب
- بانسق، بانظم، بسامان، منتظم، منضبط، منظم
- مدون
ارجاع به لغت مرتب
از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوه‌ی رفرنس‌دهی:
کپی
معنی لغت «مرتب» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/مرتب
لغات نزدیک مرتب
- - مرتاض
- - مرتاض منش
- - مرتب
- - مرتب اضافه شدن بهره پول
- - مرتب با چیزی ور رفتن