امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

مرتب کردن به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

تمیز کردن، منظم کردن

فونتیک فارسی

morattab kardan
فعل متعدی
to put to order, to regulate, to right, to tidy up, to regularize, to order, to fix, to arrange, to assemble, to make, to straighten, to adjust, to dispose, to collocate, to sort, to trim, to organize

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

- پرونده‌ها را مرتب کردن

- to organize the files

- کتابدار کتاب‌ها را در قفسه‌ها به‌ترتیب حروف الفبا مرتب کرد.

- The librarian put to order the books on the shelves alphabetically.
پیشنهاد بهبود معانی

ارجاع به لغت مرتب کردن

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «مرتب کردن» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/مرتب کردن

لغات نزدیک مرتب کردن

پیشنهاد بهبود معانی