امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

کار به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

عمل

فونتیک فارسی

kaar
اسم
work, task, activity, labor, toil, endeavor, exertion, doing, drudgery

- فعلاً کار خوابیده است.

- Presently, activity has come to a stop.

- این کار تو است.

- This is your doing.
شغل

فونتیک فارسی

kaar
اسم
job, career, line, office, calling, call, service, profession, occupation, position, business, vocation, livelihood, billet, function, situation, post, trade, duty, place, employment

- او اخیراً کار تازه‌ای پیدا کرده است.

- He has recently found a new job.

- دنبال کار جدید می‌گردم چون از کار فعلی‌ام ناراضی‌ام.

- I am looking for a new job because I am unhappy with my current one.
وظیفه، تکلیف

فونتیک فارسی

kaar
اسم
task, duty, responsibility

- توجه به این پرونده‌ها کار شماست.

- Taking care of these files is your responsibility.

- این کار من است که تا موعد مقرر پروژه را تکمیل کنم.

- It is my responsibility to complete the project by the deadline.

- معلم کار سختی را به دانش‌آموزان تکلیف کرد.

- The teacher assigned a challenging task to the students.
عمل، اثر

فونتیک فارسی

kaar
اسم
opus, work, handiwork

- این نقاشی کار کمال‌الملک است.

- This painting is by Kamalolmolk.

- کار ظریف و پیچیده‌ی هنرمند

- the intricate handiwork of the artist
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد کار

ارجاع به لغت کار

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «کار» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/کار

پیشنهاد بهبود معانی