امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Aboard

əˈbɔːrd əˈbɔːd
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

plural adverb preposition C1
روی، توی، از روی، روی یا داخل (کشتی یا هواپیما)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- Once aboard, they started walking on the ship's deck.
- پس از سوار شدن، شروع به راه رفتن روی عرشه‌ی کشتی کردند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد aboard

  1. adjective on or in a transportation object
    Synonyms: boarded, consigned, embarked, en route, in transit, loaded, on, on board, traveling
    Antonyms: not on, off

Idioms

ارجاع به لغت aboard

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «aboard» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/aboard

لغات نزدیک aboard

پیشنهاد بهبود معانی