امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Accelerate

əkˈseləreɪt əkˈseləreɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    accelerated
  • شکل سوم:

    accelerated
  • سوم‌شخص مفرد:

    accelerates
  • وجه وصفی حال:

    accelerating

معنی‌ها و نمونه‌جمله

verb - transitive adverb C2
شتاباندن، تسریع کردن، تند کردن، شتاب دادن، برسرعت (چیزی) افزودن، تند شدن، تندتر شدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
verb - transitive adverb
تسریع کردن، سرعت دادن، سرعت گرفتن
- The rate of inflation is accelerating fast.
- نرخ تورم به‌سرعت افزایش می‌یابد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد accelerate

  1. verb increase speed, timing
    Synonyms: advance, drive, dust, expedite, fire up, forward, further, gun, hammer on, hasten, hurry, impel, lay a patch, lay rubber, make tracks, nail it, open up, peel rubber, precipitate, put on afterburners, put pedal to metal, quicken, railroad, rev, rev up, roll, speed up, spur, step on gas, step up, stimulate, tool
    Antonyms: decelerate, defer, hinder, impede, postpone, retard, slow down

ارجاع به لغت accelerate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «accelerate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/accelerate

لغات نزدیک accelerate

پیشنهاد بهبود معانی