امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Acclaim

əˈkleɪm əˈkleɪm
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    acclaimed
  • شکل سوم:

    acclaimed
  • سوم‌شخص مفرد:

    acclaims
  • وجه وصفی حال:

    acclaiming
  • شکل جمع:

    acclaims

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive
تحسین، ادعا کردن، آفرین گفتن، اعلام کردن، جارکشیدن، ندا دادن، هلهله یا فریاد کردن کف زدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- He was acclaimed for his poems.
- برای اشعارش مورد تحسین قرار گرفت.
- His book was widely acclaimed by critics.
- منتقدین از کتاب او بسیار تعریف کردند.
- They acclaimed him president.
- با درود و شادباش، رئیس‌جمهوری او را اعلام کردند.
- The book deserves the acclaim it has received.
- تعریف‌های تحسین‌آمیزی که از آن کتاب شده، بجا است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد acclaim

  1. noun expression of approval
    Synonyms: acclamation, acknowledgment, applause, approbation, celebration, cheering, clapping, commendation, eulogizing, exaltation, honor, kudos, pat on the back, pat on the head, plaudits, PR, praise, puff, pumping up, rave, recognition, strokes, stroking
    Antonyms: beratement, criticism, disapproval, jeering, vituperation
  2. verb give approval
    Synonyms: applaud, approve, blow horn, boost, celebrate, cheer, clap, commend, compliment, eulogize, exalt, extol, give a bouquet, give a posy, give kudos, hail, hand it to, hear it for, honor, laud, praise, puff up, push, rave, recommend, root, salute, stroke
    Antonyms: berate, censure, damn, denounce, disapprove, dishonor, vituperate

ارجاع به لغت acclaim

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «acclaim» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/acclaim

لغات نزدیک acclaim

پیشنهاد بهبود معانی