امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Achieve

əˈtʃiːv əˈtʃiːv
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    achieved
  • شکل سوم:

    achieved
  • سوم‌شخص مفرد:

    achieves
  • وجه وصفی حال:

    achieving

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive B1
انجام دادن، به اتمام رساندن، به انجام رساندن، از پیش بردن، دست یافتن، به دست آوردن، رسیدن، رسیدن به، نائل شدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- That country's independence was achieved two hundred years ago.
- آن کشور دویست سال پیش استقلال یافت.
- The riots achieved nothing.
- شورش‌ها به جایی نرسید.
verb - intransitive
موفقیت کسب کردن، موفق شدن، کامیاب شدن، به نتیجه رسیدن، به هدف رسیدن، توفیق یافتن
- Women can also achieve in activities monopolized by men.
- زن‌ها نیز می‌توانند در فعالیت‌هایی که در انحصار مردهاست موفق باشند.
- Some are born great and some achieve greatness.
- برخی از افراد بزرگ‌زاده به دنیا می‌آیند و برخی بزرگی را کسب می‌کنند.
- to achieve one's goal
- به هدف خود رسیدن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد achieve

  1. verb bring to successful conclusion; reach a goal
    Synonyms: accomplish, acquire, actualize, attain, bring about, bring off, bring to pass, cap, carry out, carry through, close, complete, conclude, consummate, deliver, discharge, dispatch, do, earn, earn wings, effect, effectuate, enact, end, execute, finish, follow through, fulfill, gain, get, get done, manage, negotiate, obtain, perfect, perform, procure, produce, rack up, reach, realize, resolve, score, seal, see through, settle, sign, solve, win, wind up, work out
    Antonyms: fail, lose, miss

لغات هم‌خانواده achieve

ارجاع به لغت achieve

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «achieve» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/achieve

لغات نزدیک achieve

پیشنهاد بهبود معانی