معنی admittance به فارسی

جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.

ədˈmɪtns ədˈmɪtns

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun

هدایت ظاهری

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

- to gain admittance to...

- راه یافتن به ...

- no admittance

- ورود ممنوع

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد admittance

noun permission to enter

Synonyms: access, entrance, entrée, entry, ingress, pass, passage, reception

ارجاع به لغت admittance

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

معنی لغت «admittance» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/admittance

لغات نزدیک admittance

- admitance
- admitedly
- admittance
- admittedly
- admix

پیشنهاد بهبود معانی

اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

tie sheep horse road fish bucket chip can leg ice skiing bullet square back board bush gold return