معنی admonition به فارسی

جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.

ˌædməˈnɪʃn ˌædməˈnɪʃn

معنی و نمونه‌جمله

noun

سرزنش دوستانه، تذکر، راهنمایی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

- We did not heed his admonition.

- به پند او توجهی نکردیم.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد admonition

noun caution

Synonyms: advice, apprisal, counsel, forewarning, warning
noun scolding

Synonyms: berating, dressing down, rebuke, reprimand, reproach, reproval, talking to, upbraiding

ارجاع به لغت admonition

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

معنی لغت «admonition» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/admonition

لغات نزدیک admonition

- admonish
- admonishment
- admonition
- admonitor
- admonitory

پیشنهاد بهبود معانی

اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

tie sheep horse road fish bucket chip can leg ice skiing bullet square back board bush gold return