امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Affected

əˈfektɪd əˈfektɪd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    affects
  • وجه وصفی حال:

    affecting
  • صفت تفضیلی:

    more affected
  • صفت عالی:

    most affected

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
ساختگی، آمیخته با ناز و تکبر، تحت‌‌تأثیر واقع شده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- The disagreement affected his feelings about his brother.
- آن اختلاف احساس او را در مورد برادرش تحت‌تأثیر قرار داد.
- affected intoxication
- مستی ظاهری
- an affected person
- آدم متظاهر
- She spoke so affectedly that everyone burst into laughter.
- با چنان ژستی (ادا و اطواری) صحبت می‌کرد که همه زیر خنده زدند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد affected

  1. adjective deeply moved or hurt emotionally
    Synonyms: afflicted, altered, changed, compassionate, concerned, damaged, distressed, excited, grieved, impaired, impressed, influenced, injured, overwhelmed, overwrought, sorry, stimulated, stirred, sympathetic, tender, touched, troubled, upset
    Antonyms: calm, unmoved, unperturbed, unswayed, untroubled
  2. adjective changed in a bad or artificial way
    Synonyms: apish, artificial, assumed, awkward, campy, chichi, conceited, contrived, counterfeit, counterfeited, faked, false, feigned, fraud, gone Hollywood, ham, hammy, high falutin’, hollow, imitated, insincere, melodramatic, ostentatious, overdone, pedantic, phony, playacting, pompous, precious, pretended, pretentious, put-on, schmaltzy, self-conscious, shallow, sham, simulated, spurious, stiff, stilted, studied, superficial, theatrical, unnatural
    Antonyms: ok, unchanged, unhurt, unimpaired, uninjured

ارجاع به لغت affected

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «affected» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/affected

لغات نزدیک affected

پیشنهاد بهبود معانی