معنی apogee به فارسی

جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.

ˈæpədʒiː ˈæpədʒiː

معنی و نمونه‌جمله

noun

(هندسه) اوج، نقطه اوج، ذروه، اعلی درجه، نقطه کمال

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

- Teymour climbed from the perigee of hardship to the apogee of glory.

- تیمور از حضیض ذلت به اوج رفعت رسید.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد apogee

noun The highest point or state

Synonyms: acme, apex, climax, culmination, crest, zenith, peak, pinnacle, summit, crown, height, meridian, top, payoff, fastigium, lem, lm

Antonyms: perigee

ارجاع به لغت apogee

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

معنی لغت «apogee» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/apogee

لغات نزدیک apogee

پیشنهاد بهبود معانی

اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

خاد خارج ازوصف خانه جنبا خانه شطرنج خاورسوی خاکروبه گردآوری کردن خاکسترگر خاکشیر مرتع ختام ختم گزاردن خدمت دوسره خراب نکردنی خرابی تدریجی خراشاندن با آلت زبر خراشاندن پوست خراشنده کردن خراشگذاری خراشیدگی بر پوست درخت خرامشگاه خرخنده کردن خرده زارع خز سمور آبی خزانگر خزدست خزه مردابی خسباندن خسپاندن تخم خسپانگر خشک افتادن خشک انداختن خصوصی کردن خط ترازنما درنمودار خط دو راهی خطاگونه خطگذار