امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Appoint

əˈpɔɪnt əˈpɔɪnt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    appointed
  • شکل سوم:

    appointed
  • سوم‌شخص مفرد:

    appoints
  • وجه وصفی حال:

    appointing

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive C1
منصوب کردن، گماشتن، برگزیدن، گزیدن، انتخاب کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- He was appointed chairman.
- او به ریاست گزیده شد.
- Who appointed you to this job?
- چه کسی شما را به این کار گماشت؟
verb - transitive
معین کردن، تعیین کردن
- to appoint a time for the meeting
- برای گردهمایی تعیین وقت کردن
verb - transitive
برقرار کردن، واداشتن، مقرر داشتن
- We gathered at the appointed place.
- در محل موعود دور هم گرد آمدیم.
verb - transitive
حقوق تکلیف (ملک و غیره را) معلوم کردن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد appoint

  1. verb assign responsibility; decide
    Synonyms: accredit, allot, assign, choose, command, commission, decree, delegate, designate, determine, direct, elect, enjoin, establish, finger, fix, install, name, nominate, ordain, select, set, settle, tap
    Antonyms: dismiss, fire, refuse, reject
  2. verb furnish
    Synonyms: arm, equip, fit, fit out, gear, outfit, provide, rig, supply, turn out
    Antonyms: not give, unfurnish

ارجاع به لغت appoint

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «appoint» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/appoint

لغات نزدیک appoint

پیشنهاد بهبود معانی