امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Appointee

əˌpɔɪnˈtiː / / ˌæpɔɪn- əˌpɔɪnˈtiː / / ˌæpɔɪn-
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    appointees

معنی و نمونه‌جمله

noun
(شخص) گماشته، منصوب

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- He is one of the president's latest appointees.
- او یکی از آخرین کسانی است که توسط‌ رئیس‌جمهور منصوب شده است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد appointee

  1. noun nominee
    Synonyms: representative, delegate, office holder

ارجاع به لغت appointee

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «appointee» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/appointee

لغات نزدیک appointee

پیشنهاد بهبود معانی