امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Asset

    ˈæset ˈæset
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • شکل جمع:

      assets

    معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

    noun countable C1
    چیز باارزش و مفید، ممر عایدی

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار اندروید فست دیکشنری
    - assets and liabilities
    - بستانکاری و بدهکاری
    noun
    اقتصاد سرمایه، دارایی، ماترک، جمع دارایی شخص که بایستی بابت دیون او پرداخت گردد link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی اقتصاد

    مشاهده
    - Most of his assets were in gold.
    - بیشتر دارایی او به صورت طلا بود.
    - a company's assets
    - دارایی شرکت
    noun countable
    نعمت، موهبت، امتیاز
    - Mozhgan is an asset to this university.
    - مژگان مایه‌ی سربلندی این دانشگاه است.
    - Charm is her chief asset.
    - جذابیت امتیاز عمده‌ی اوست.
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد asset

    1. noun advantage
      Synonyms:
      help benefit aid advantage service resource blessing boon credit treasure distinction
      Antonyms:
      disadvantage liability
    1. noun property or money possessed
      Synonyms:
      wealth property resources funds capital possessions holdings stash reserve(s) means estate riches equity valuables backing credit stake budget kitty bankroll nut stuff nest egg sock mattress rainy day something put aside something put away ace in the hole ace up sleeve
      Antonyms:
      liability

    Collocations

    ارجاع به لغت asset

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «asset» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/asset

    لغات نزدیک asset

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دودگیر دور از جاده دور از مد نظر دور افتاده کردن دور زدن یک مانع دور سر گردانی دور لگام دوران انتقاد دوران زوال دوران کیهان دوران خدمت نظام دوربین فیلمبرداری ویدیو و تلویزیون دورفتاده دورنما مانند دوره فروشی کردن دورگه شدگی دورین دوزندگی کردن دوست خواهروار دوطرفگی