گذشتهی ساده:
balledشکل سوم:
balledسومشخص مفرد:
ballsوجه وصفی حال:
ballingشکل جمع:
ballsوش، غوزهی پنبه
توپ را در هوا گرفتن، بل گرفتن
بلبرینگ گوشهدار
(عامیانه) مسئولیت به عهده گرفتن، کارها را در دست گرفتن
شروع کردن، دستبهکار شدن، به راه انداختن
توانایی یا مهارت داشتن
1- ورزشی توپدار را آغاز کردن یا ادامه دادن 2- همکاری کردن 3- کاری را آغاز کردن یا ادامه دادن
1- (در وزشهای با توپ) بازی کردن 2- (عامیانه) همکاری کردن
تصمیم با توئه، به خودت بستگی داره، نوبت توئه که عمل کنی
هوشیار، حواسجمع، تیزوبُز
صاحب توپ بودن، در دست داشتن توپ (بسکتبال و فوتبال آمریکایی)، زیر پا داشتن توپ (فوتبال)
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «ball» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/ball