امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Bang

bæŋ bæŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    banged
  • شکل سوم:

    banged
  • سوم‌شخص مفرد:

    bangs
  • وجه وصفی حال:

    banging
  • شکل جمع:

    bangs

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive B2
بستن، محکم زدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- Don't bang the door!
- در را محکم نبند!
verb - transitive
(با سر و صدا) ضربه زدن، کوبیدن، زدن
- He banged his fist on the table.
- با مشت محکم بر میز کوبید.
- The children banged on the door.
- بچه‌ها در را تاق‌تاق کوفتند.
verb - transitive
(عامیانه - مبتذل) خوابیدن با کسی، آمیزش جنسی داشتن، رابطه‌ی جنسی برقرارکردن
verb - intransitive
صدای انفجار تولید کردن، تولید صدا اغلب با زدن دو چیز فلزی به هم، (با سرعت و تلق‌تلق‌کنان) حرکت کردن
- A train banging along down the valley.
- یک قطار راه‌آهن که تلق‌تلق‌کنان در سرازیری دره حرکت می‌کرد.
verb - intransitive
(با صدای بلند) ضربه زدن
- She banged me on the head.
- او دنگی زد تو سرم.
verb - intransitive
انجام دادن یک ورزش به صورت تهاجمی و باخشونت (مانند بسکتبال)
noun
(عامیانه) اشتیاق، شور و شوق، هیجان
- to start with a bang
- با شوق تمام آغاز کردن
noun
اثر یا نیروی ناگهانی، شدید و ناگهان، یکهو، یهو
- An idea hit him with a bang.
- ناگهان فکری به سرش زد.
noun
چتر زلف، موی چتری
noun countable
صدای بلند یا محکم، (صدای خوردن دو چیز جامد به هم) ترق تروق، بنگ، دنگ، (صدای انفجار) ترق
- They held their ears and waited for the bang.
- آن‌ها گوش‌های خود را گرفتند و منتظر صدای انفجار شدند.
- He closed the door with a bang.
- او در را دنگی بست (محکم بست).
- I heard the bang of the rifle.
- صدای در رفتن (یا شلیک) تفنگ را شنیدم.
- She banged her head against the shelf.
- سرش محکم به طاقچه خورد.
- He ran bang against the wall.
- او محکم به دیوار خورد.
- We grabbed our coats and banged down the stairs.
- پالتوهای خود را برداشتیم و (گرپ‌گرپ‌کنان) از پله‌ها سرازیر شدیم.
- Simply for the bang of it!
- فقط به‌دلیل لذت آن!
- The area roughnecks banged him up.
- اوباش محله او را له و لورده کردند.
- The film went over with a bang.
- آن فیلم خیلی گرفت.
- to start off with a bang
- با موفقیت آغاز شدن یا کردن
نمونه‌جمله‌های بیشتر
verb - transitive
چتری بریدن (گیسو)، چتری بریدن (مو)
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد bang

  1. adverb suddenly, with force
    Synonyms: abruptly, hard, headlong, head on, noisily, precisely, smack, straight, suddenly
    Antonyms: slowly
  2. noun explosive noise
    Synonyms: blast, boom, burst, clang, clap, clash, crack, detonation, discharge, howl, peal, pop, report, roar, roll, rumble, salvo, shot, slam, smash, sound, thud, thump, thunder, wham
    Antonyms: whimper
  3. noun loud hit or knock
    Synonyms: bash, bat, belt, blow, box, bump, collide, crack, cuff, punch, slam, smack, smash, sock, stroke, wallop, whack, whop
    Antonyms: tap
  4. noun thrilling situation
    Synonyms: enjoyment, excitement, kick, pleasant feeling, smash, wallop, wow
  5. verb hit or knock loudly
    Synonyms: boom, burst, clang, clatter, crash, detonate, drum, echo, explode, make noise, peal, rattle, resound, sound, thump, thunder
    Antonyms: tap
  6. verb moving by hitting hard
    Synonyms: bash, beat, bump, clatter, collide, crash, hammer, hit, knock, pound, pummel, rap, slam, smash, strike, thump, whack

Phrasal verbs

  • bang about (or around)

    با سروصدای زیاد (ترق تروق) کاری را انجام دادن

  • bang up

    حبس کردن (کسی) (به‌ویژه در زندان)

    صدمه زدن، آسیب رساندن (فیزیکی)

Collocations

Idioms

ارجاع به لغت bang

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bang» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/bang

پیشنهاد بهبود معانی