امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Barrier

ˈberiər ˈbæriə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    barriers

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B2
نرده یا مانع عبور دشمن، سد، حصار

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- The police put a barrier across the road to stop the traffic
- پلیس مانعی را وسط جاده گذاشت تا ترافیک را متوقف کند
- Ozone is the earth's barrier against ultra-violet radiation
- اوزون سد زمین در برابر اشعه‌ی ماوراء بنفش است
noun countable
مانع
- Two countries that are separated by a barrier.
- دو کشوری که تنفر و عدم اعتماد موجب جدایی آن‌ها شده است.
- racial barrier
- موانع (جداسازهای) نژادی
- barriers to progress
- موانع پیشرفت
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد barrier

  1. noun obstruction
    Synonyms: bar, barricade, blank wall, blockade, bound, boundary, confines, curtain, ditch, enclosure, fence, fortification, gully, hurdle, impediment, limit, moat, obstacle, pale, palisade, railing, rampart, roadblock, stop, trench, wall
    Antonyms: opening
  2. noun obstruction to goal
    Synonyms: bar, check, difficulty, drawback, encumbrance, handicap, hindrance, hurdle, impediment, limitation, obstacle, pale, preventive, restraint, restriction, stumbling block
    Antonyms: opening

ارجاع به لغت barrier

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «barrier» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/barrier

لغات نزدیک barrier

پیشنهاد بهبود معانی