امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Bill

bɪl bɪl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    billed
  • شکل سوم:

    billed
  • سوم‌شخص مفرد:

    bills
  • وجه وصفی حال:

    billing
  • شکل جمع:

    bills

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive verb - intransitive countable A2
صورت‌حساب، اسکناس، لایحه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
noun verb - transitive verb - intransitive countable
نوک، منقار، نوعی شمشیر پهن، نوک‌به‌نوک هم زدن (چون کبوتران)، لایحه قانونی، قبض، صورت‌حساب، برات، سند، (آمریکا) اسکناس، صورت‌حساب دادن
- Take all you want and we will bill you later.
- هرچه می‌خواهید بردارید، بعداً صورت‌حسابش را برایتان می‌فرستیم.
- How much is our bill?
- (صورت) حساب ما چقدر است؟
- electricity bill
- قبض برق
- a restaurant bill
- صورتحساب رستوران
- Please stick no bills.
- لطفاً آگهی (پوستر) نچسبانید.
- The government's new bill was submitted to the parliament.
- لایحه‌ی جدید دولت تقدیم مجلس شد.
- discounted bill
- سفته یا برات نزول شده
- clean bill
- برات بدون ضمیمه
- credit bill
- برات اعتباری
- bill of entry
- اظهارنامه‌ی گمرکی
- a five-dollar bill
- یک اسکناس پنج دلاری
- They are billed to appear on the stage together.
- قرار است با هم بر صحنه ظاهر شوند.
- a double billing of Mozart and Haydn
- برنامه‌ی دوگانه‌ی موتسارت و هایدن
- Iowa is billing itself as the center of American meat production.
- ایوا خود را مرکز تولید گوشت امریکا معرفی (تبلیغ) می‌کند.
- a pelican's long bill
- منقار بلند پلیکان
- The park was full of lovers billing and cooing under the trees.
- پارک مملو از عشاقی بود که زیر درختان حرف‌های عاشقانه می‌زدند و ماچ و بوسه می‌کردند.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد bill

  1. noun account of charges; money owed
    Synonyms: bad news, check, chit, damage, debt, invoice, IOU, itemized account, knock, note, reckoning, request for payment, score, statement, statement of indebtedness, tab
  2. noun list; circular
    Synonyms: advertisement, affiche, agenda, bulletin, card, catalogue, flyer, handbill, handout, inventory, leaflet, listing, notice, placard, playbill, poster, program, roster, schedule, syllabus
  3. noun piece of legislation
    Synonyms: act, draft, measure, projected law, proposal, proposed act
  4. noun piece of paper money
    Synonyms: bank note, buck, certificate, currency, dollar, greenback, long green, skin
    Antonyms: coin
  5. noun beak of animal
    Synonyms: mandible, neb, nib, pecker, projection
  6. verb charge money for goods, services
    Synonyms: bone, chase, debit, draw upon, dun, figure, invoice, put the arm on, put the bite on, put the squeeze on, reckon, record, render, solicit
  7. verb advertise
    Synonyms: announce, book, give advance notice, post

Collocations

Idioms

  • fill the bill

    (عامیانه) رضایت‌بخش بودن، حایز شرایط بودن

    به‌کارخوردن، به‌دردخوردن، قابل استفاده بودن

  • bill and coo

    حرف‌های عاشقانه زدن

ارجاع به لغت bill

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bill» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/bill

لغات نزدیک bill

پیشنهاد بهبود معانی