شکل جمع:
breathsتبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
بوی بد دهان
از نفس افتادن، نفس نفس زدن
دچار تنگی نفس بودن، تنگی نفس داشتن
برای تازه کردن نفس از سخن بازایستادن، (از تعجب یا تحسین) دم در دمیدن، نفس تازه کردن
دم زدن، نفس کشیدن
نفس خود را بازیافتن (پس از تقلا و غیره)
هوای تازه، تغییر محیط
نفس خود را حبس کردن، دم نزدن، (با هیجان) در انتظار بودن
در آن واحد، در یک دم، در همان لحظه
بلافاصله
وقت خود را حرام نکردن (با حرف زدن)، نصیحت بیهوده نکردن
از حرف زدن بینتیجه خودداری کردن
(از شدت زیبایی یا ابهت و غیره) نفس کسی را بند آوردن، هوش از سر پراندن
نور چشم، مایهی لذت و خوشی، مورد نیاز مبرم
زیر لبی، آهسته، پچپچکنان
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «breath» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/breath