امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Burdened

American: ˈbɜrːdənd British: ˈbɜːdənd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    burdens
  • وجه وصفی حال:

    burdening

معنی

adjective
(کشتیرانی) مسئول جلوگیری از برخورد با کشتی دیگر، فاقد حق تقدم (در راندن در آب‌های شلوغ یا باریک)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد burdened

  1. verb Impose a task upon, assign a responsibility to
    Synonyms: weighted, taxed, saddled, afflicted, oppressed, laden, impeded, piled, loaded, troubled, encumbered, tried, vexed, hindered, charged, freighted, worried, overloaded, strained, depressed, crushed, stressed, hampered, overcharged, cumbered, obligated, clogged, cared, overwhelmed, bothered, aggravated
    Antonyms: relieved, unburdened, unloaded, aided, helped, lightened
  2. adjective Designating the vessel responsible for taking action to avoid colliding with another vessel
    Synonyms: laden, heavy-laden, loaded, full-charged, taxed, loaded down, full-fraught
  3. adjective Bearing a heavy burden of work or difficulties or responsibilities
    Antonyms: unburdened

ارجاع به لغت burdened

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «burdened» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/burdened

لغات نزدیک burdened

پیشنهاد بهبود معانی