امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Burdensome

ˈbɜrːdnsəm ˈbɜːdnsm
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more burdensome
  • صفت عالی:

    most burdensome

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
گران‌بار، سنگین، ناگوار، شاق، غم‌انگیز، ظالمانه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- a burdensome task
- کار شاق
- a burdensome person
- آدم مزاحم
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد burdensome

  1. adjective troublesome
    Synonyms: carking, crushing, demanding, difficult, disturbing, exacting, exigent, heavy, irksome, onerous, oppressive, superincumbent, taxing, tough, trying, wearing, wearying, weighty
    Antonyms: aiding, helpful, helping, relieving, unburdensome

ارجاع به لغت burdensome

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «burdensome» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/burdensome

لغات نزدیک burdensome

پیشنهاد بهبود معانی