امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Carriage

ˈkærɪdʒ ˈkærɪdʒ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    carriages

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable C2
کالسکه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- a horse and carriage
- اسب و کالسکه
- The guests went by carriage to the palace.
- مهمانان با کالسکه به کاخ رفتند.
noun countable
واگن
- Jahangir left his seat and crossed the carriage to where I was sitting.
- جهانگیر صندلی خود را ترک کرد و به این سوی واگن مسافری که من نشسته بودم آمد.
- The first-class carriage on the train was spacious and comfortable.
- واگن درجه‌یک قطار جادار و راحت بود.
noun uncountable
انگلیسی بریتانیایی کرایه، هزینه‌ی حمل
- The cost comes to one hundred dollars including carriage.
- هزینه با احتساب کرایه به صد دلار می‌رسد.
- The customer is responsible for paying the carriage for the products they have ordered.
- مشتری مسئول پرداخت هزینه‌ی حمل کالایی است که سفارش داده است.
noun formal
حالت، طرز (بدن)
- Her carriage and speech were faultless.
- طرز ایستادن و صحبت کردن او نقص نداشت.
- His slouched carriage suggested a lack of confidence and self-assurance.
- حالت خمیده‌ی او حاکی از نبود اعتماد‌به‌نفس و اطمینان به خود بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد carriage

  1. noun delivery of freight
    Synonyms: carrying, conveyance, conveying, delivering, freight, transit, transport, transportation
  2. noun posture, physical and mental
    Synonyms: air, aspect, attitude, bearing, behavior, cast, comportment, conduct, demeanor, deportment, gait, look, manner, mien, pace, positure, presence, stance, step

Collocations

ارجاع به لغت carriage

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «carriage» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/carriage

لغات نزدیک carriage

پیشنهاد بهبود معانی